يور پاتوق. پاتوق ستاره آسمان
زندگي دو بخش است: قسمت اول در انتظار قسمت دوم ....و قسمت دوم درحسرت قسمت اول

http://pix2pix.org/my_unzip/124578701771.jpg

 

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین ادمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک وتنها به تو می اندیشد وکمی دلش از دوری تو دلگیر است.

68547cwg98wmzcn.gif

 

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده و شب وروز دعایش اینست زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی ودلت همواره محو شادی وتبسم باشد.

 

 

68547cwg98wmzcn.gif

 

 

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش همه ی هستی ورویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

 

68547cwg98wmzcn.gif

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است وبه یادت هر صبح گونه ی سبز اقاقی ها را از ته قلب ودلش می بوسد و دعا میکند که این بار تو با دلی سبز وپر از ارامش راهی خانه ی خورشید شوی وپر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه وآبی فردا برسی......

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

 

بس ديوار دلم کوتاه است ..هرکه از کوچه تنهايي من مي گذرد.. به هواي هوسي هم که شده سرکي مي کشد مي گذرد

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

وقتی با تمام وجود عاشق هستی اما باید از همه این احساسات  

خیلی ساده تر از عاشقیت بگذری. چون فقط فقط به فکر او هستی.

 به فکر اینکه او مال تو نمی شود ... هیچ وقت... به خدا خیلی سخت است

 نگاهت را برای همیشه از او بِدزدی چون او را دیگر نمی توانی ببینی.

 آره واقعاً حقیقت دارد که وقتی عاشق شدی نباید او بداند .خیلی سخت است آنقدر سخت . 

چشمهایت هم دیگه یاریت نمی کند. من هم یکی از همان آدمها هستم دیگه طاقتم تمام شده

 چند روز  چندساعت چندسال عاشق بمانم . تا کی . هیچ جوری از این موضوع رها نمی شوم.

اشتباه من این بود که عاشق شدم.آنهم عاشق او...اما مگه من خودم را عاشق کردم.

چرا خدایی که مرا عاشق کرد به فکر این نبود که یک روزی

 مثل الان این حق را دارم که با همه وجود فریادبزنم: بابا

پس تکلیف این همه علاقه چی می شود. جزاین است که مثل هر بار

 به جای شکایت خودم را به دروغ دلداری بدهم. جزاین است

 که خنده های مصنوعی تحویل اطرافیانم می دهم. مثل همیشه برای

جدایی نگاه سردم را به زمین خدا می دوزم وحالا در تنهایی خودم

 این حق را پیدا کردم با تمام وجود گریه کنم. ولی دیگه چه فایده

وقتی هیچ وقت نتوانستم به او بگویم : پس حق من چی

 من از این گریه های یواشکی خسته شدم. چرا نباید بدانم چی به سر دلم آمده.

مثل همیشه دلم به چشمام وچشمام به فکرم ...

 همه به همه دستور می دهند سنگ صبور باش گریه نکن.

این وسط فقط روحم است که دیگر جانی ندارد. من شرمنده چشمام هستم

شرمنده دلی هستم که هر بار از طرف او شکسته شده.

من چی دارم که از خودم دفاع کنم. جز اینکه سکوت کنم چون

عاشقم. یعنی ارزش و عدالت عشق آنقدر کم است....فقط سکوت

 
 
پرده ای سیاه به یادت آویختم. زندگی را فراموش کردم.
 
خاطراتت را ناباورانه به دور ریختم. ... اما نشد... باور کن

با خود عهد بَستم فراموشت کنم .نفس هایم را در سینه حبس کردم.

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام


عشق واقعی
فقط زمانی قابل تشخیص است که بی دریغ باشد و نامشروط.این نوع عشق ممکن است گاه بسیار گران تمام شود ولی در هر صورت "در عالم آدم آفریدن به ز این نتوان رقم کشیدن"این همان پاشنه آشیل عشق است همان نقطه ضعفی ست که باعث می شود هیچ خردمندی عشق را به طور مطلق تایید نکند هر چند عشق اگر مشروط باشد واقعی قلمداد نمی شود.


 

عشق مطلق آدم به حوا قابل تمجید است اما خطایی بود که نسل بشر تاوانش را برای همیشه پرداخت.


 

خالص ترین عشق عشق آدم به حوا بود زیرا آدم هیچ گزینه ی دیگری جز حوا نداشت.وفادارترین مرد عالم هم طبیعتا آدم بود.و نگویید که حوا نباید گول شیطان را می خورد چون حوا آدم نبود.و آدم هم چون سخت عاشق بود در آن لحظه آدم نبود.


در ابتدای خلقت سهام عشق را به هر کس در حد توانایی اش برای دوست داشتن اعطا کرده اند.

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

normal_Photo-Skin_ir-Love122.jpg

 

گریــــه کن عزیزم اما نـه فـقــط واســـه خــــودت


واسـه اینـــکه نمیـــشه دیــــگه بیــــام تــــولـــد ت

 

گریـــه کـــن جـــداییـــها مـا رو رهــــا نمیــکـنــن

آدمــــا انــــگار بــرای مــا دعــــا نـمــی کــنـــــن

گریــــه کـن حـالا حـالا بایـد از هم جـــدا باشیــــم

بشــینیـــــم منتـــظــر معـجـــزه ی خــدا بـاشـیــــم

گریـــه کــن منــم دارم مثـــل تــو گریــه میــکنــم

بــه خــــدای آسمـــونــامــــون گلایـــه مــی کنـــم

گریــــه کـن واســه شــبایی که بـــدونٍ هم بودیـــم

تـنـــهایـی بــــرای ســـنگینــی غصه کـــم بودیـــم

گریــه کن سبک میشـی روزای خوب یــادت میـاد

گــرچـه تــو تقــویمامـون نیستـن اون روزا زیـــاد

گریــه کــن برای قولـی کــه بــهــش عمــل نـــشد

واســه مشــکلاتـی که ، بودش و هسـت و حل نشد

گریـــه کـن بـرای رویـایی که قسمـــت نـمی شـــه

یه شبــــم ســـَر خدا واســــه ما خلــــوت نــمی شه

گریه کن بـرای خوابـــــا که فقط یه خواب بـــودن

واســــه آرزوهامون کــــه همشون حبـــــاب بودن

گریــه کن واسه خوشی هایـــــی که نازل نمی شن

واســه اون دیـوونــــه ها که دیگه عاقل نـــمی شن

گریه کن چون اون روزامون دیگه تکرار نمی شه

دلامــون به سادگــی حـاضر بــه اقــرار نــمی شه

گریــه کن بـــذار تمــــام عقــده هات شســته بشــه

حــق داره آدم یه وقـــــتا از خودش خستـــه بشـــه

گریـــه کن واسه همه واســه خودت ، بــــرای من

توی بـــارونـــــی تـــرین ثـانیــــه حرفاتــو بـــزن

گریه کن تا آینه شـــه بــاز اون چشــــای روشنـت

واســـه مونـــدن لازمه ، فــــدای گریــــه کردنــت...

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام


تو آن جایی

ومن این جا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم

در این فکر
که تا چه حد برایم با ارزشی

در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من این جا
در این فکر
که تا چه حد در اشتیاقه
بار دیگر
در کنار تو بودنم

در این فکر
که چگونه بیش از همیشه
قدر آن زمان
که در کنار هم خواهیم بود را
خواهم دانست

دوستت دارم


I MISS YOU

you are there
and i am here
thinking about how much
i love you

thinking about how much
i respect you

thinking about how much
i miss you

you are there
and i am here
thinking about how much
i cannot wait
until we are together again

thinking about how
i will appreciate
more than ever
the time
we will spend together

i love you


سرخ به رنگ عشق

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام





وقتی از کسی نفرت داریم می خواهیم در ذهنمان در برابر او خاکریزهای دفاعی مختلف بسازیم.وقتی که به کسی عشق داریم قصدمان این است که هر نوع خاکریز که هیچ بلکه کوچک ترین امری که فاصله ایجاد می کند را از میان ببریم.




 

بالای معبد عشق نوشته شده است:بدون نفرت وارد شوید.

 

 

انسان هیچ گاه نمی تواند فاصله ی خود تا معشوق را از میان ببرد حتی با وصال این امر انجام نمی شود فقط عطش عشق فرو کاسته می شود.عشق سرنوشت نهایی اش چنان که در غرایز و ضمیر ما خواسته می شود اتحاد و بی فاصلگی نهایی ست و مطمئنا که این خواسته هیچ وقت تحقق پذیر نیست.

 

 

هر کدام از ما دنیاهای خودمان را داریم و دنیاهای دیگران فقط در حد یک تصور می تواند توسط ما درک شود.ما می توانیم این دنیا ها را تا حد امکان به خود نزدیک کنیم ولی نمی توانیم با آنها یکی گردیم.

 

 

دوست داشتن از عشق برتر است اما این را کسی می تواند باور کند که هرگز عاشق نشده باشد.دوست داشتن مرحله ی عملیاتی نشده ی عشق است.دوست داشتن موضوعی دارد که بسیار متفاوت با موضوع عشق است.

 

 

مجنون حق داشت آنهمه سرسپردگی و مشقت را به جان بخرد.اما اسم لیلی نشان نمی دهد که او حق داشته کارهایی مشابه کند.


گوسفندها عاشق نمی شوند

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام


مردگان عاشق نمی شوند این فقط یک طنز تلخ نیست بلکه واقعیتی ست که می توان آن را برای وجه تمایز زندگان و مردگان در نظر گرفت.نه وجه تمایز فیزیولوژیک بلکه مراقبتی در زنده بودن و مرده بودن روحیه.


آنها که یک بار عاشق شده اند و واقعا عاشق شده اند بعدها احساسشان این خواهد بود که "همیشه برای عاشق شدن دیر است!"


کوه به کوه می رسد ولی عاشق به معشوق آن گونه که در قالب یک خواست برای اتحاد کامل در نظر است نمی رسد!

 

 

برای رسیدن به خواستهامان پلی می زنیم به نام عشق.این پل گاه ما را به دارایی می رساند گاه به همسر آینده و از همه مهم تر گاه به نیروی بی نهایت هستی.


به نظر می رسد در دوره ی مدرن عشق بیشتر در قالب میل تجلی می یابد.حال آنکه در دوران سنت دورانی که اسطوره های عاشقانه یی چون لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد ساخته می شدند عشق از یک خواست درونی ریشه دارتر ناشی می شد.

 

باید با عشق حرف زد احوالش را پرسید اما هرگز نباید از او برای یک سخنرانی طولانی دعوت کرد.

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

27acb30a4ebf2fe64c7d35ba1d209d8f.jpg

 

 

این روزها فریادم به جایی نمی رسد

 

دعاهایم سرگردان استجابتند

 

اشکهایم می آیند و نمی روند

 

بغض هایم دائم می ترکند...

 

این روزها می خندند بر احوال دلم

 

دلم به حال دلم می سوزد...

 

از که سراغ تو را بگیرم ؟

 

می گویند ما هم خدایی داریم...

 

می رسد به دادمان

 

وقتی که از تو و من چیزی باقی نمانده باشد...

 

به چه زبانی بگویم ویرانه ام از پاییز...

 

از فصل کوچ ...

 

از اجبار جدایی ...

 

این روزها

 

موریانه های دیروز

 

آرزوهای امروزم را می خورند

 

اینقدر صدای پای تنهایی نزدیک می آید

 

تا ترک بردارم از غم

 

نه من تقدیر تو بودم  

 

نه تو گاهی برایم دلتنگ می شوی ...

 

از خدا پنهان بود...

 

از تو که پنهان نبود چشمان عاشقم...

 

پس چرا چنین کردی با من ؟

 

تو نامهربان بودی یا سرانجام عشق

 

چنین است ؟

 

و اما ما هم خدایی داریم ...

javahermarket

javahermarket




تاریخ: سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

زندگی باید کرد

 

گاه با یک گل سرخ

 

گاه با یک دل تنگ

 

گاه باید رویید در پس این باران

 

گاه باید خندید بر غمی بی پایان...

 

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

به تو و چشمای روشنت قسم

من میخوام همیشه عاشق بمونم به تو و چشمای روشنت قسم
با ترانه های آفتابی تو می تونم به صبح فردا برسم
این همه خاطره رو چی كار كنیم نمیتونیم كه از اونا بگذریم
واژه شروع شعر من تویی بیا تا آخر خط با هم بریم
واسه چی میخوای كه تنهام بذاری چرا باید تو رو از یاد ببرم
یادمه یه روز نشستی روبه‌روم گفتی كه محاله از تو بگذرم
بیا با هم آسمونو طی كنیم تو به من یه فرصت تازه بده
می دونم كه چشمای عاشق تو راه و رسم عاشقی رو بلده
توی این شبای تلخ و سوت و كور بیا تا خورشید و پیدا بكنیم
اگه امروز و گرفتن ازمون بیا فكری واسه فردا بكنیم

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام





ترا میخواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم

 

زپشت میله های سرد و تیره

نگاه حسرتم حیران به رویت

در این فکرم که دستی پیش آید

و من ناگه گشایم پر به سویت


در این فکرم من و دانم که هرگز

مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نیست


ز پشت میله ها هر صبح روشن

نگاه کودکی خندد برویم

چو من سر میکنم آواز شادی

لبش با بوسه می آید بسویم


اگر ای آسمان خواهم که یکروز

از این زندان خامش پر بگیرم

به چشم کودک گریان چه گویم

زمن بگذر که  من مرغی اسیرم                                              


من آن شمعم که با سوزدل خویش

فروزان میکنم ویرانه ای را

اگر خواهم که خاموشی گزینم

پریشان میکنم کاشانه ای را


این شعر زیبا از فروغ فرخزاد است.

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام



گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروره
مرحم این راه دوره
سر بده آواز حق حق
خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه
گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه

بزار پروانه احساس
دلتو بغل بگیره
بغض کهنه رو رها کن
تا دلت نفس بگیره
نکنه تنها بمونی
دل به غصه ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره
تو دل شبا بسوزی
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام



همه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد

از خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد

تا که جان دارم و بر سینه نفس می آید

بر تو ای یار وفا خواهم کرد






نبودی بی تو پنهان گریه کردم

تو را دیدم و خندان گریه کردم

برای اینکه اشکهایم را نبینی

نشستم زیر باران گریه کردم

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دستاش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

تو رازی‌ و ما راز

 

پرده، اندكی‌ كنار رفت‌ و هزار راز روی‌ زمین‌ ریخت.

رازی‌ به‌ اسم‌ درخت، رازی‌ به‌ اسم‌ پرنده، رازی‌ به‌ اسم‌ انسان.رازی‌ به‌ اسم‌ هر چه‌ كه‌ می‌دانی.

و باز پرده‌ فرا آمد و فرو افتاد.و آدمی‌ این‌ سوی‌ پرده‌ ماند با بهتی‌ عظیم‌ به‌ نام‌ زندگی، كه‌ هر سنگ‌ریزه‌اش‌ به‌ رازی‌ آغشته‌ بود و از هر لحظه‌ای‌ رازی‌ می‌چكید.

 

در این‌ سوی‌ رازناك‌ پرده، آدمیان‌ سه‌ دسته‌ شدند.

 

گروهی‌ گفتند: هرگز رازی‌ نبوده، هرگز رازی‌ نیست‌ و رازها را نادیده‌ انگاشتند و پشت‌ به‌ راز و زندگی‌ زیستند.

خدا نام‌ آنها را گمشدگان‌ گذاشت.

و گروهی‌ دیگر گفتند: رازی‌ هست، اما عقل‌ و توان‌ نیز هست. ما رازها را می‌گشاییم؛ و مغرورانه‌ رفتند تا گره‌ راز و زندگی‌ را بگشایند.

خدا گفت: توفیق‌ با شما باد، به‌ پاس‌ تلاشتان‌ پاداش‌ خواهید گرفت. اما بترسید كه‌ درگشودن‌ همان‌ راز نخستین‌ وابمانید.

و گروه‌ سوم‌ اما، سرمایه‌ای‌ جز حیرت‌ نداشتند و گفتند: در پس‌ هر راز، رازی‌ است‌ و در دل‌ هر راز، رازی.

جهان‌ راز است‌ و تو رازی‌ و ما راز. تو بگو كه‌ چه‌ باید كرد و چگونه‌ باید رفت.

خدا گفت: نام‌ شما را مؤ‌من‌ می‌گذارم، خود، شما را راه‌ خواهم‌ برد. دستتان‌ را به‌ من‌ بدهید.

آنها دستشان‌ را به‌ خدا دادند و خدا آنان‌ را از لابه‌لای‌ رازها عبور داد و در هر عبور رازی‌ گشوده‌ شد.

و روزی‌ فرشته‌ای‌ در دفتر خود نوشت: زندگی‌ به‌ پایان‌ رسید.

و نام‌ گروه‌ نخست‌ از دفتر آدمیان‌ خط‌ خورد، گروه‌ دوم‌ در گشودن‌ راز اولین‌ واماند.

و تنها آنان‌ كه‌ دست‌ در دست‌ خدا دادند از هستی‌ رازناك‌ به‌ سلامت‌ گذشتند.

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام

غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر

در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است بیرون

جهید وخود را درآسمان بیکران آبی سوار بربال پرنده محبت دید.


آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان

فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟


مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابه لای صخره ها

و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد

و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...


madar-1-385x500.jpg

javahermarket

javahermarket




تاریخ: چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:,
ارسال توسط بهنام
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 153
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 618
بازدید ماه : 611
بازدید کل : 271009
تعداد مطالب : 308
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1